آغاز زندگی
دوره حرفهای
سرانجام هیچکاک از سال ۱۹۳۹ و پس از درخشش در سینمای انگلستان راهی هالیوود شد.
هیچکاک دربارۀ فیلمهای ترسناکی که ساخته میگوید:
فرانسوا تروفو (فیلم ساز فرانسوی) درباره شخصیت هیچکاک گفته است:
نقد هیچکاک
مردی که زیاد میدانست-همهٔ آنچه بزرگان دربارهٔ «هیچ» میگویند
طنز هیچکاک در دکور پائیزی بیمانند «دردسر هری» شکوفید. او با بکارگیری استادانهٔ تراولینگ، عمق میدان، استوری بورد و برداشت بلند از تجربههای خود لذت برد.اینست مردی شوخ و بازیگوش، با تاثیر پربار بر هرکس و در هر جا.
گفتههای آلفرد هیچکاک
- طولِ فیلم باید رابطه مستقیمی با حجمِ مثانه بیننده داشته باشد.
- درام یعنی زندگی، بدون تکههای خسته کننده آن.
- یک فیلم خوب یعنی وقتی که پول شام، دستمزد پرستار بچه و پول بلیط، ارزش پرداخت داشته باشد.
- بیشتر فیلمها یک تکه از زندگی هستند و فیلمهای من، یک تکه از کیک.
- بازیگرها یک گله گاو هستند.
- من نگفتم بازیگرها مثل یک گله گاو هستند، گفتم باید با آنها مثل یک گله گاو رفتار کرد.
- بلوندها بهترین نوع قربانیان هستند. آنها مثل برف دست نخوردهای هستند که رویشان ردی از خون بجا مانده باشد.
- دیزنی (والت دیزنی انیمیشن ساز معروف) بهترین تیم بازیگری را دارد، هر کدامشان را دوست نداشته باشد، تکهتکهاش میکند.
- به آنها لذت بدهید، لذتی مانند لحظهای که از یک کابوس بیدار میشوند.
- من یک کارگردان کلیشه شده هستم، اگر سیندرلا هم بسازم تماشاگران فوراً در کالسکه به دنبال یک جسد میگردند.
- چیزهایی که آدرنالین خون من را بالا میبرند: ۱- بچه کوچک ۲- پلیس ۳- ارتفاع ۴- اینکه فیلم بعدیام از فیلم قبلیام بهتر نباشد.
- من یک راه درمان قطعی برای گلودرد دارم، آن را ببرید.
- من مملو از ترس هستم و تمام تلاشم را میکنم تا از هر نوع پیچیدگی و سختی فرار کنم. من دوست دارم همه چیزهای دور و برم مثل کریستال تمیز و کاملاً آرام باشد.
- من با پلیس مخالف نیستم، فقط از آنها میترسم.
- اگر فیلمی خوب است، صدا میتواند قطع شود و تماشاگر هنوز کاملاً حواسش به این باشد که دارد چه اتفاقی میافتد.
- در یک فیلم داستانی کارگردان خداست و در یک مستند، خدا کارگردان است.
- انتقام چیز شیرینی است که چاق نمیکند.
- دیدن یک قتل در تلویزیون میتواند به خلاص شدن شما از شر خصومتهای یکی از مخالفانتان کمک کند و اگر شما هیچ مخالفی ندارید، آگهیهای بعد فیلم میتواند به شما کمک کند.
- سرقت ادبی یک شیوه است
- یک نفر یک بار به من گفت که هر دقیقه یک قتل رخ میدهد، پس من نمیخواهم وقت شما را تلف کنم، میدانم که میخواهید به سر کار خود برگردید.
- تلویزیون قتل را به داخل خانهها برگرداند، یعنی جایی که به آن تعلق دارد.
- تلویزیون مثل یک تُستر است، شما دکمهاش را فشار میدهید و هر بار چیزی شبیه به قبلی از داخلش بیرون میپرد.
- تلویزیون مثل اختراع لولهکشی داخلی است، شیوه زندگی و عادات مردم را عوض نکرد، فقط آنها را داخل خانه نگهداشت.
- هر چه تبهکار فیلم موفقتر، فیلم موفقتر.
- تنها راه خلاص شدن من از شر ترسهایم این است که آنها را فیلم کنم.
- وقتی یک بازیگر پیش من میآید و قصد دارد تا راجع به شخصیتی که قرار است آن را بازی کند با من بحث کند من میگویم: «همه چیز در فیلمنامه هست»، اگر او بگوید: «پس انگیزهٔ من چیه؟» میگویم: دستمزدت.
- تخم مرغ مرا میترساند، بیشتر از ترس، آشفتهام میکند، تا به حال چیزی آشفته کنندهتر از پاره شدن زرده تخم مرغ و پخش شدن مایع زرد رنگ داخلش دیدهاید؟ خون، قرمز است، خوشحال و بذله گو، ولی زرده تخم مرغ، اعصاب خرد کن، هیچ وقت آن را نخوردم.
- شانس همه چیز است. شانس من در زندگی این بود که آدم ترسویی باشم. من خوش شانسم که یک ترسو هستم، که آستانۀ ترس پایینی دارم، به خاطر اینکه یک قهرمان هرگز نمیتواند فیلمی بسازد که تعلیق خوبی داشته باشد.
- در جواب مادر یکی از طرفدارانش (وقتی که نالیده بود از اینکه دخترش بعد از دیدن روانی دیگر زیر دوش نمیرود): «پس خانم، پیشنهاد میکنم بفرستینش خشکشویی».
- در روزگار قدیم، تبهکاران سبیل داشتند و به سگها لگد میزدند. امروزه تماشاچیان باهوشترند، آنها نمیخواهند که تبهکارشان ناگهان با نوری سبز بر چهرهاش به وسط صحنه پرتاب شود، آنها یک آدم معمولی میخواهند که فقط چند نقطه ضعف داشته باشد.
- بهترین بازیگر کسی است که نمیتواند هیچ کاری را خیلی درست انجام دهد.
- مردم دوست دارند انگشت پایشان را داخل آب سردِ (ترسیدن) فرو کنند.
- حتی شکستهای من (در فیلمسازی) پولسازند و یک سال پس از ساخت، به یک کلاسیک تبدیل میشوند.
- اگر قرار بود من فیلمی بسازم که داستانش در استرالیا میگذشت، یک پلیس را نشان میدادم که ناگهان به داخل کیسه یک کانگورو میپرد و فریاد میزند: "اون ماشینو تعقیب کن".
- تماشاچیان...؛ همه اتفاقات به خاطر آنهاست
- برای من «روانی» یک کمدی است، باید باشد.
- صحنههای قتل را مثل صحنههای عاشقانه کارگردانی کنید و صحنههای عاشقانه را مثل صحنههای قتل.
- من آدم انسان دوستی هستم. به مردم چیزی را میدهم که آنها میخواهند. مردم دوست دارند وحشت زده بشوند، خب، من هم آنها را میترسانم.
فیلمشناسی
کارگردانی
- توطئه خانوادگی (۱۹۷۶)
- جنون (۱۹۷۲)
- توپاز (۱۹۶۹)
- پرده پاره (۱۹۶۶)
- مارنی (۱۹۶۴)
- پرندگان (۱۹۶۳)
- روانی (۱۹۶۰)
- شمال با نورثوست (۱۹۵۹)
- سرگیجه (۱۹۵۸)
- مرد عوضی (۱۹۵۶)
- مردی که زیاد میدانست (۱۹۵۶)
- دردسر هری (۱۹۵۵)
- برای گرفتن دزد (۱۹۵۵)
- پنجره پشتی (۱۹۵۴)
- ام را نشانه قتل بگیر (۱۹۵۴)
- اعتراف میکنم (۱۹۵۳)
- بیگانگان در ترن (۱۹۵۱)
- وحشت در صحنه (۱۹۵۰)
- طناب (۱۹۴۸)
- پرونده پاراداین (۱۹۴۷)
- بدنام (۱۹۴۶)
- طلسمشده (۱۹۴۵)
- قایق نجات (۱۹۴۴)
- سایه یک شک (۱۹۴۳)
- خرابکار (۱۹۴۲)
- سوءظن (۱۹۴۱)
- آقا و خانم اسمیت (۱۹۴۱)
- خانه کنار جزیره (۱۹۴۰)
- خبرنگار خارجی (۱۹۴۰)
- ربهکا (۱۹۴۰)
- خانم ناپدید میشود (۱۹۳۸)
- مأمور مخفی (۱۹۳۶)
- ۳۹ پله (۱۹۳۵)
- مردی که زیاد میدانست (۱۹۳۴)
- والس وینی (۱۹۳۴)
- شماره هفده (۱۹۳۲)
- دوز و کلک (۱۹۳۱)
- غریب و غنی (۱۹۳۱)
- ماری (۱۹۳۱)
- قتل (۱۹۳۰)
- اهل جزیره من (۱۹۲۹)
- حقالسکوت (۱۹۲۹)
- همسر دهقان (۱۹۲۸)
- شامپانی (۱۹۲۸)
- سستعفاف (۱۹۲۸)
- سرازیری (۱۹۲۷)
- حلقه (۱۹۲۷)
- مستأجر (۱۹۲۷)
- عقاب کوهستان (۱۹۲۶)
- پلهژر گاردن (۱۹۲۵)
- شمارهٔ سیزده (۱۹۲۲) ناتمام
بازیگری
- توطئه خانوادگی (۱۹۷۶) مردی که سایه بزرگی از او در پشت دری شیشهای دیده میشود و به آرامی در حال گفتگوست. (آخرین حضور هیچکاک در فیلمهایش)
- جنون (۱۹۷۲)
- توپاز (۱۹۶۹) مردی که در فرودگاه روی صندلی چرخدار نشسته بود
- پرده پاره (۱۹۶۶)
- مارنی (۱۹۶۴) مردی که از اتاق هتل خارج میشود
- پرندگان (۱۹۶۳) مردی که با دو سگ از فروشگاه حیوانات خارج میشود
- روانی (۱۹۶۰) مردی که کلاه گاوچرانی دارد
- شمال با نورثوست (۱۹۵۹) مردی که به اتوبوس نمیرسد
- سرگیجه (۱۹۵۸) مردی که از کنار دفتر الستر عبور میکند
- مرد عوضی (۱۹۵۶) گویندهٔ مقدمه
- مردی که زیاد میدانست (۱۹۵۶) در مراکش (چند لحظه قبل از ترور برنارد) در حال تماشای آکروباسی در بین جمعیت دیده میشود
- دردسر هری (۱۹۵۵)
- برای گرفتن دزد (۱۹۵۵) مردی که در اتوبوس کنار جان رابی نشستهاست
- ام را نشانه قتل بگیر (۱۹۵۴) مردی که در عکس قاب شده بر دیوار در جمع دانشجویان کالج نشسته است.
- پنجره پشتی (۱۹۵۴) مردی که در آپارتمان ترانهنویس ساعت کوک میکند
- اعتراف میکنم (۱۹۵۳) مردی که از بالای پلهها عبور میکند
- بیگانگان در ترن (۱۹۵۱) مردی که با یک ویولن سل سوار قطار میشود
- وحشت در صحنه (۱۹۵۰) مردی که در خیابان به ایو خیره میشود
- طناب (۱۹۴۸) مردی که بعد از تیتراژ فیلم در خیابان راه میرود
- طلسمشده (۱۹۴۵) مردی که آسانسور را ترک میکند
- سایه یک شک (۱۹۴۳) مردی که در قطار با کارتها بازی میکند
- خرابکار (۱۹۴۲) مرد جلوی داروخانهٔ نیویورک
- سوءظن (۱۹۴۱) مردی که نامه پست میکند
- آقا و خانم اسمیت (۱۹۴۱) مردی که در خیابان از کنار دیوید اسمیت عبور میکند
- خبرنگار خارجی (۱۹۴۰) مردی که در خیابان روزنامه به دست دارد
- ربهکا (۱۹۴۰) مرد کنار باجهٔ تلفن
- خانم ناپدید میشود (۱۹۳۸) مرد داخل ایستگاه قطار لندن
- ۳۹ پله (۱۹۳۵)
- قتل (۱۹۳۰) مردی در خیابان
- حقالسکوت(۱۹۲۹) مردی در مترو
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
تاريخ : دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:الفرد,هیچکاک,ترس,سرگیجه,اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم, | 1:42 قبل از ظهر | نویسنده : Genius1994 |